مهدیار جمشیدی
کیوریتور: الهام پوریامهر
گالری Ag
حکایتی از مکتب ذن، مهدیار جمشیدی را به این فکر میاندازد که مرکز جغرافیایی ایران را به کمک گوگل پیدا کند. جایی که طولانیترین قطرهای کشور همدیگر را قطع میکنند. مهیار در آن نقطه چاهی حفر میکند، کفِ چاه را با آینهای میپوشاند، و محیطِ دهانهی چاه را با نورِ نئون روشن میکند. او آدمها را دعوت میکند تا از این اثر هنری دیدن کنند. جایی در کویر مرکزی ایران، در نزدیکی اردکان یزد، شهرِ کوچکِ عقدا.
هنگام دیدن این اثر می توان به آن حکایت ذِن فکر کردو پرسید این ما هستیم که برای دیدن آدمهای توی چاه آمدهایم یا آنها هستند که معلوم نبود چه فاصله و چه زمانی را طی کرده بودند تا ما را ببینند؟
«من اینجا هستم». یعنی در مرکز یا حواشی یک کانسپت حضور دارم. نه در یک نقطهی جغرافیایی که مفهوم مرکزیت در مرزهای سیاسی ایران را نمایندگی میکند. و حتی نه در رویدادی که نتیجهی اندیشیدن به یک مفهوم است. بلکه من در مرکز یا اطراف آن مفهوم هستم و با اینکه از آن اتفاق فاصلهای زمانی و مکانی گرفتهام، به آن فکر میکنم و دربارهی آن مینویسم یا صحبت میکنم.